آیا دیگر گوش های شهر تاب صداها را ندارد؟
آیا گوش های مردم شهرمان برای شنیدن این صداها به خود آمده اند؟
نمی دونم چی شده؟!
چند وقتی هست که از گوشه و کنار شهر صدای واقعیت به گوش می رسد.
صدای واقعیت های تلخی که همه کسانی که بیدار هستند می شنوند.
حتی اون هایی هم که خواب هستند با این صداها از خواب بیدار شدند و می شوند.
اما یه عده هم هستند که خودشون را به خواب زدند و دوست ندارند بیدار بشوند!!
چون اگه بیدار بشن, تلخیش را بیشتر احساس می کنند!!! آخه الان در خواب شیرینی به سر می برند!
این صداها از جاهای مختلفی به گوش می رسه:
از معادن سنگ شهر, از گل هایی که منتظر به نمایش گذاشتن بین المللی خود بودند, از باغ های شهر که وسط آن ها ساختمان ها سر به فلک کشیده, از درختان قطع شده شهر, از میادین مارپیچ با المان های مدرن آن ها, از سرچشمه ای که دارد جذابیت خود را از دست می دهد و از به نمایش در آمدن خیابانی عده ای از جوانان شهر !!
اشکال کار آن جاست که بعد از مدتی ولوم این صداها یواش یواش که مردم متوجه نشوند, بسته می شود!
دلیلش هم مردم شهر خودمون هستند. مردمی که یا نمی خواهند در مقابل این صداها بایستند, چون می ترسند توان ایستادگی نداشته باشند یا نمی خواهند بایستند چون آهنگ و ضرب این صداها را دوست داردند!
می شود گذاشت به پای منفعتشان!!!
البته مردم شهر ما به خوش بودن با هرچه دارند معروف هستند, حتی اگر بدانند حقی از آن ها برده و خورده می شود.
چه مردم قانعی داره این محلات!!!
یا باید افراد زیادی از شهربرای یک نوا شدن این صداها و به نتیجه رسیدن آن ها دست در دست هم دهند یا دوباره منتظر بسته شدن ولوم این صداها باشیم!
در جامعه ای صدای حق و عدالت به گوش می رسد و می توان آن را بر پایه قانون و عدالت پیش برد که همه چیز را نتوان با پول و قدرت صاحب شد!
این روزها صدای قدرت پول ها از قدرت صدای حق و حقیقت بیشتر شده!!
به گوش هستید؟!