هنگامه اوج ماتمت می آید
ما در تب داغ و غم تو میسوزیم
یک هفته ی دگر محرمت می آید
هنگامه اوج ماتمت می آید
ما در تب داغ و غم تو میسوزیم
یک هفته ی دگر محرمت می آید
کسی دیگرنمی پرسدچراتنهای تنهایم
ومن چون شمع میسوزم ودیگرهیچ چیز از من نمی ماند
ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم
درون کلبه ی خاموش خویش اما کسی حال من غمگین نمی پرسد
ومن دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم
درون سینه ی پرجوش خویش اما کسی حال من تنها نمی پرسد
ومن چون تک درخت زرد پائیزم که هردم بانسیمی میشودبرگی جدا از او
و دیگر هیچ چیزاز من نمی ماند
مشکلی که اول با لطف خدا و دوم باکمک ودعای اطرافیان و به قول دوستان روحیه خودم پشت سر گذاشته شد
البته برای گرفتن نتیجه ۱۰۰ در ۱۰۰ منتظر جواب سی تی اسکنی هستم که پنج شنبه از کل بدنم دادم
واقعاً میترسیدم . میترسم!!!
اگه دوست داشتید و وقت کردید برای پسرک هم دعا کنید
به امید خودش
سلامی به بزرگی دنیا و کوچکی آدم هاش!
مدت طولانی میشه که نبودم و حوصله و وقت به روز شدن را نداشتم.
البته هرازگاهی عزیزی لطف می کرد و مطلبی را برای من می نوشت
اول تشکر از آن عزیز و دوم معذرت خواهی به خاطر کوتاهی من!
اگرخدا بخواد و به لطف و کرمش دیگه مشکلی پیش نیاد دوباره به طور منظم در خدمت همه هستم.
آغاز من، تو بودی و پایان من تویی
آرامش پس از شب توفان من تویی
حتی عجیب نیست، که در اوج شک و شطح
زیباترین بهانهی ایمان من تویی
احساسهایی از متفاوت میان ماست
آباد از توام من و ویران من تویی
آسان نبود گرد همه شهر گشتنم
آنک، چه سخت یافتم: "انسان" من تویی
پیداست من به شعله تو زنده ام هنوز
در سینه من، آتش پنهان من تویی
هر صبح، با طلوع تو بیدار می شوم
رمز طلسم بسته چشمان من تویی
هر چند سرنوشت من و تو، دوگانگی است
تنهای من! نهایت عرفان من تویی
(سهیل محمودی)