سلام . الانی که دارم برات یادداشت میزارم به کلی داغونم . داغون داغون . پروژم شکست خورد .
هیچ میدونی یعنی چی ؟ یعنی تلاش یه جوون به بازی گرفته شد .
یه خورده هم از تو دلگیرم . از همه مطالبی که برات میزارم تو فقط قصه هاشو پست می کنی .
چرا نمیزاری بدونن که همه غم دارن .
چرا نمی زاری اونایی که یه شبه عاشق یه دختر میشن و با نه گفتن اون دختر گمون می کنن که دنیا به ته رسیده و فوری سراغ چاقو و اسید میرن بدونن دنیا فقط هیمن چیزا نیست .
نمیدونم که الان حالت چطوره ؟ هنوز از نارفیقی ها دلگیر هستی ؟
آیا هنوز هم می نویسی خدا کجا رفته ؟
کبلایی امشب می خوام قصه ی غم و اشک و آه رو برات بگم .
شاید دیگه منو ندیدی . یعنی شاید دیگه قصه نگم . شاید هم گفتم .
امام در هر حال بدون به وبت سر میزنم .
کبلایی شکست تو یه پروژه که براش کلی زحمت کشیدی می دونی چقدر سخته ؟
نمی دونم چه کاره ای . دانشجویی کارمندی . محصلی . چاقی و یا لاغر و یا ....
هر چی هستی خدا پشت و پناهت . من هم احتمالا یه چند روزی نتونم آفتابی بشم .
کلی طلبکار منتظر نشستن که منو خفت کنن . نگران حال من نباش .
من کلا اینجوریم . سیا سفید . معمولا رنگی ندارم .
یعنی آنتنی در کار نیست که بتونه رنگی باشه . گیرنده و فرستندم سیاه و سفیده .
فقط تو از شکست پروژم خبر داری .
اگه می خوای منو ببینی بیا به این آدرس :
-----------------------------------------------------------......... یه کم برو جلوتر . خوبه . بسه .
حالا بشین . دستتو از تو جیبت در بیار . بزار رو قبر . رو قبر نوشته :
سید طاها مقدسی . (خیلی وقته نتونستم برم سر مزار ایشون)
نایب الزیاره باش . من راهم تا اونجا دوره ... خیلی دور
مواظب خودت باش . خندون باش کبلایی . خندون..
به امید دیدار هر چه زود تر