من و او

به یاد شهید والامقام محسن حاج رضایی و به احترام او...!!!

من و او

به یاد شهید والامقام محسن حاج رضایی و به احترام او...!!!

من و او

من و او
من و او یعنی ما...
من و او یعنی من که همیشه با او خواهم بود و او که همیشه با من خواهد بود!
من و او یعنی یک زندگی دنیایی و فرا دنیایی!!!
او برای من کسی هست جز محسن...

نویسندگان

۸ مطلب در فروردين ۱۳۸۹ ثبت شده است

 یاد دارم در زمستانی سرد و سخت

 می گذشت از کوچه هامان دوره گرد

داد می زد کهنه قالی می خرم

دست دوم جنس عالی می خرم

کاشی شکسته، ظرف سفالی می خرم

گر نداری کوزه خالی می خرم

اشک در چشمان بابا حلقه زد

عاقبت آهی کشید بغضش شکست

اول ماه است و نان در سفره نیست

ای خدا شکرت ولی این زندگیست ؟

بوی نان تازه هوشش برده بود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون دوید

گفت آقا سفره خالی می خرید؟

شعری از وبلاگ زینب 

۲۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۸۹ ، ۲۳:۵۸
محمد رضایی

در تصویر حکاکی شده بر سنگ های تخت جمشید،

هیچکس عصبانی نیست، هیچکس سوار بر اسب نیست،

هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید،

هیچ وقت برده داری در ایران مرسوم نبوده،

در بین این صدها پیکر تراشیده شده

حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد .


این آداب اصیل ما ایرانیان است

نجابت قدرت احترام مهربانی خوشرویی

 

یادمان بیاید چه بودیم و چه شدیم !!!
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۸۹ ، ۰۲:۱۲
محمد رضایی

بازم یه جمعه ی دیگه سپری شد و مولامون نیومد!چقدر ما باید کم سعادت باشیم که از نعمت "امام" بی بهره بمونیم!یعنی ما از مردم کوفه هم بدتریم؟بزرگواری میگفت ما باید خیلی به خودمون اطمینان داشته باشیم که بگیم(ما اهل کوفه نیستیم،علی تنها بماند)! عزیز دیگه ای میگفت در واقع ما نیستیم که منتظر ظهور مهدی ایم،این مهدیه که داره انتظار میکشه ما برگردیم به عهد و پیمانی که باهاشون بستیم.آخه تا کی این هجران میخواد طول بکشه؟یکی مثل من،تا کی میخواد "مهدی" رو توی چاه گناه ها و ندونم کاریهای خودش زندونی کنه؟ اینکه غروبای جمعه دلگیره رو از خیلی ها شنیدم. خودمم بارها اینو احساس کردم.من فکر میکنم به خاطر اینه که امام زمانمونم دلگیرن.از دست ما،از اینکه با کارامون ظهورشون رو به تاخیر میندازیم و دل آقا رو به درد میاریم...

 

اگر حجاب ظهورت،حضور تلخ من است،خدا کند که بمیرم،چرا نمی آیی؟
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۸۹ ، ۰۷:۳۰
محمد رضایی
سلام. امیدوارم که حالت خوب باشه.

راسیتش من شما را نمیشناسم. پس واقعاْ سخته که بخوام باهات صحبت کنم.

اما یه چیز رابدون... پسرک شاید از خیلی ها دلگیر باشه - شاید این دنیا باهاش نساخته !

اما با این همه هیچ وقت خدا را فراموش نکرده. پسرک در سخترین شرایط یه جمله معروف داره :

توکل به خدا * خدایا به امید خودت

واقعاْ نمیدونم پروژت چی بوده که شکست خوردی ... اما میتونم با اطمینان کاملی که به خدا دارم

بگم که : کارهای خدا شاید برای ما سخت باشه - اما مطمئن باش بی حکمت نیست.

آهای قصه گو : هر شکستی نشونه یه پیروزی بزرگ

پس بگو خدایا شکرت وتوکلت به خدا باشه

یه پیشنهادم دارم برات :

هر جای این سرزمین که باشی حتماْ یه گلذار شهدا داره ... حتماْ یه سر برو

پسرک قول میده که آروم بشی. قول میدم.

برا پسرک هم دعا کن

*** راستی من دوباره شنبه صبح دارم میرم مناطق عملیاتی جنوب

اگه لایق باشم حتماْ از خدا وشهدا میخوام که کمکت کنن.

درک ما انسانها کوتاه تر از آ ن چیزی است که فقط آرزویش را داریم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۸۹ ، ۲۰:۵۵
محمد رضایی
سلام . الانی که دارم برات یادداشت میزارم به کلی داغونم . داغون داغون . پروژم شکست خورد .

هیچ میدونی یعنی چی ؟ یعنی تلاش یه جوون به بازی گرفته شد .


یه خورده هم از تو دلگیرم . از همه مطالبی که برات میزارم تو فقط قصه هاشو پست می کنی .

چرا نمیزاری بدونن که همه غم دارن .

 چرا نمی زاری اونایی که یه شبه عاشق یه دختر میشن و با نه گفتن اون دختر گمون می کنن که دنیا به ته رسیده و فوری سراغ چاقو و اسید میرن بدونن دنیا فقط هیمن چیزا نیست .

 نمیدونم که الان حالت چطوره ؟ هنوز از نارفیقی ها دلگیر هستی ؟

آیا هنوز هم می نویسی خدا کجا رفته ؟


کبلایی امشب می خوام قصه ی غم و اشک و آه رو برات بگم .

 شاید دیگه منو ندیدی . یعنی شاید دیگه قصه نگم . شاید هم گفتم .

 امام در هر حال بدون به وبت سر میزنم .

 کبلایی شکست تو یه پروژه که براش کلی زحمت کشیدی می دونی چقدر سخته ؟

نمی دونم چه کاره ای . دانشجویی کارمندی . محصلی . چاقی و یا لاغر و یا ....

هر چی هستی خدا پشت و پناهت . من هم احتمالا یه چند روزی نتونم آفتابی بشم .

کلی طلبکار منتظر نشستن که منو خفت کنن . نگران حال من نباش .

 من کلا اینجوریم . سیا سفید . معمولا رنگی ندارم .

 یعنی آنتنی در کار نیست که بتونه رنگی باشه . گیرنده و فرستندم سیاه و سفیده .

فقط تو از شکست پروژم خبر داری .
اگه می خوای منو ببینی بیا به این آدرس :
-----------------------------------------------------------......... یه کم برو جلوتر . خوبه . بسه .

حالا بشین . دستتو از تو جیبت در بیار . بزار رو قبر . رو قبر نوشته :


سید طاها مقدسی . (خیلی وقته نتونستم برم سر مزار ایشون)


نایب الزیاره باش . من راهم تا اونجا دوره ... خیلی دور
مواظب خودت باش . خندون باش کبلایی . خندون..
به امید دیدار هر چه زود تر

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۸۹ ، ۲۰:۴۲
محمد رضایی
در این سال جدید اگر از گناه مطهری*

                                                رجایی هست که بهشتی شوی*

 اگر باهنر شهادت آشنایی*

                                                مفتح درهای بهشت خواهی شد*

اگر با همت تقوا پیشه کنی*

                                                صیاد دلها می گردی*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۸۹ ، ۱۹:۵۲
محمد رضایی
این قصه برمیگرده به روزایی که سفره هفت سین پهن شده بود

 و همه کنار اون نشسته بودن و منتظر بودن که اعلام بشه سال 1370 مبارک .

 یواش یواش داشت زمانش میرسید .

 اما یه دختر کوچولوی مامانی کنار سفره همش به ماهی تنگش نگاه می کرد

 که تک و تنها داشت می چرخید .

(طولش ندم) یه حرفی بغض همه خونواده رو شکست و سال جدید با گریه شروع شد :
... ماهی کوچولو تو هم مثل من بابا نداری ؟؟!

گریه نکن من خودم باباتم . نمی زارم گرسنه بمونی . نمی زارم گریه کنی . خودم باهات بازی

می کنم .خلاصه گریه و گریه و گریه و از مامان شنیدن که بابا زود زود بر میگرده .

 
... امروز سال 1389 . هنوز بابا نیومده .
به یاد تمامی مفقود الاثر ها....صلوات .
یا زهرا(سلام الله علیها)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۸۹ ، ۱۵:۳۳
محمد رضایی

بسم الله

 

نقطه سر خط

 

سلام ...

 

 آغاز میکنیم سالی جدید را با یاد خدا

به امید ظهور آقا امام زمان (عج)

به یاد شهدا

به یاد شهید محسن حاج رضایی

به امید ...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۸۹ ، ۰۴:۳۳
محمد رضایی