من و او

به یاد شهید والامقام محسن حاج رضایی و به احترام او...!!!

من و او

به یاد شهید والامقام محسن حاج رضایی و به احترام او...!!!

من و او

من و او
من و او یعنی ما...
من و او یعنی من که همیشه با او خواهم بود و او که همیشه با من خواهد بود!
من و او یعنی یک زندگی دنیایی و فرا دنیایی!!!
او برای من کسی هست جز محسن...

نویسندگان

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۰ ثبت شده است

هرکس به امید روزی در این دنیا زندگی می کند

روزهای این دنیا برای ما انسان های زمینی خیلی با ارزش شده

روزها از پی هم می گذرند تا چوب خط ما پر شود.

هرکس به طریقی سعی می کند از روزهای عمر خودبهترین استفاده را ببرد

بهتر بگم...

هرکس به طریقی سعی میکند بهترین نتایج را برای روزهای خود رقم بزند

پسرک هم از این قصه جدا نیست. اما...

دنیای این روزهای پسرک زیاد راضی کننده نیست!         البته از نظر خودم!

دنیای بی عدالتی و بی معرفتی                           دنیای تنهایی ها و شلوغی ها

روزهای بی هم نفسی در قفس                         روزهای بی مرامی و دوری و نزدیکی

                                        روزهای پر التهاب و بیماری

زیاد مومن نیستم « اصلاْ مومن نیستم »

به قول قدیمی ها : جانماز هم آب نمیکشم

اما...

هر آنچه دوست خواهد برای ما خوش است

پس توهم مثل پسرک دنیای این روزهای زندگیت را بده به دست دوست

              که هر چه داریم از اوست.

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۰ ، ۰۱:۲۴
محمد رضایی
در روزگاری کهن پیرمردی روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت

*روزی اسب پیرمرد فرار کرد و همه همسایگان برای دلداری به خانه اش آمدند و گفتند:

عجب شانس بدی آوردی که اسب فرار کرد !
روستا زاده پیر در جواب گفت :
از کجا می دانید که این از خوش شانسی من بوده یا بد شانسی ام ؟

و همسایه ها با تعجب گفتند ؟ خب معلومه که این از بد شانسی است !

*هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیرمرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت .

این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند :

عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت همراه بیست اسب دیگر به خانه برگشت .

پیرمرد بار دیگر گفت : از کجا میدانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام ؟

*فردای آنروز پسر پیرمرد حین سواری در میان اسبهای وحشی زمین خورد و پایش شکست
همسایه ها بار دیگر آمدند :
عجب شانس بدی .
کشاورز پیر گفت : از کجا میدانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام ؟
چند تا از همسایه ها با عصبانیت گفتند : خوب معلومه که از بد شانسی تو بوده پیرمرد کودن!
*چند روز بعد نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدن و تمام جوانان سالم را برای جنگ در
سرزمین دور دستی با خود بردند . پسر کشاورز پیر بخاطر پای شکسته اش از اعزام معاف شد .
همسایه ها برای تبریک به خانه پیرمرد آمدند :

عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد و کشاورز پیر گفت :

(( از کجا میدانید که ....؟))


*نتیجه :*

همیشه زمان ثابت می کند که بسیاری از رویدادها را که بدبیاری و مسائل لاینحل زندگی خود

می پنداشته صلاح و خیرمان بوده و آ ن مسائل ، نعمات و فرصتهای بوده که زندگی به ما اهدا کرده است .

قرآن کریم :

«عسی ان تکرهو شیئاو هوخیر لکم وعسی ان تحبو شیئا وهو شرلکم والله یعلم وانتم لا تعلمون..»
چه بسا چیزی را شما دوست ندارید ودرحقیقت خیرشمادر آن بوده وچه بسا چیزی رادوست دارید
و در واقع برای شما شر است خداوند داناست و شما نمیدانید
__________________

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۰ ، ۰۱:۳۲
محمد رضایی