من و او

به یاد شهید والامقام محسن حاج رضایی و به احترام او...!!!

من و او

به یاد شهید والامقام محسن حاج رضایی و به احترام او...!!!

من و او

من و او
من و او یعنی ما...
من و او یعنی من که همیشه با او خواهم بود و او که همیشه با من خواهد بود!
من و او یعنی یک زندگی دنیایی و فرا دنیایی!!!
او برای من کسی هست جز محسن...

نویسندگان

۲ مطلب در آبان ۱۳۸۹ ثبت شده است

تا شب تموم نشده برگرد.برگرد که مامان زهرا برات فسنجون درست کرده.برگرد که مهدی کوچولو سخت بی تابت شده و از وقت رفتنت گریونه.دارن اذون میگن.الان کجایی؟ تو هیچ وقت عادت نداشتی نمازت به تاخیر بیفته.برگرد.شمعدونی رو طاقچه سخت تشنه شده.اونم عادت نداره از دست غیر تو آب بخوره.مگه با تو نیستم ؟ اصلا من هیچی.یه کم به فکر طاهره باش. گوشه ی اتاقش کز کرده و میگه تا بابا احمد نیاد افطار نمی کنم.مرد اون امروزم برای اومدنت روزه گرفته. بیا شاید آروم بشه. حاج احمد اونقدر نیومدی که حاج حسین از پیش ما رفت.اونقدر نیومدی که حاج کاظم ریسه های تو کوچه رو باز کرد. حاجی 18 ساله که رفتی و خبری ازت نیست.راستی صابخونه اومده بود در خونه. خبر داری؟ آخه اینجا بفهمی نفهمی کرایه ها گرون شده. البته ما که شاکریم.منم بهش گفتم اجازه بده آقامون بیاد تمام و کمال اجارتون رو میدیم. میدونی اون به من چی جواب داد با غیرت؟گفت خدا شفات بده. این حرفا برای من پول نمی شه.من پولمو می خوام.راستی حاجی ماجرای این سهمیه دانشگاه چیه؟ طاهره میگه هم کلاسی هاش مدام بهش تیکه میندازن. حاجی این سهیمه حق ما هست یا نه؟آخه حاجی دوستاش باهاش با نیش و کنایه حرف میزنن.یه جوری بهش نگا می کنن.چی بگم. حاجی رفتی و منو گذاشتی تک وتنها. راستی چند روز پیش رفته بودم بنیاد. ماشاالله هزار ماشاالله مهدی بزرگ شده و الان وقته خدمت رفتنشه.منم که غیر اون مردی بالا سرم ندارم. رفته بودم یه جوری معافش کنم. وقتی رسیدم اونجا متوجه شدم که اونا رفته بودن مراسم تجلیل از ورزشکارا. یادم نرفته اون روزی رو که رفته بودم برای کاری و جواب من این بود : بودجه نداریم.باید صبر کنی.
بی خیال حاجی. نمیدونم خبر داری یا نه.اون بنده خدا بود که مدام به امام و رزمنده ها بد و بیرا می گفت.همون همسایه ی سابقمون. یادت اومد . ؟ میگن الان سردار شده و کلی برو بیا داره.حاجی دلم گرفت از این همه نامهربونی . دلم گرفت ازاین همه بی وفایی.یه سری به ما نمیزنی؟حاجی اگه تو نمی تونی بیای فقط تو آدرس بده من با سر میام پیشت.
حاجی دعامون کن.ما خیلی تنهاییم.تنها.تموم دلخوشیم اینه که یه رهبر داریم که مثل پدر قرص و محکم هوای ما رو داره.درسته حاج حسین رفته و دیگه پیش ما نیست اما خدا رو شکر که آقا سید علی هنوز سایش رو سر ما هست.
خدا رو شکر
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۸۹ ، ۲۱:۱۱
محمد رضایی

در فتنه سال 88 خیلی ها اشتباه کردند.

اما حرکت عظیم بسیج با حفظ پرچم بصیرت؛

مسیر را اشتباه نکردو توانست در صراط حق بماند


* قضیه سفرلبنان رئیس جمهور را نباید دست کم گرفت/

اگر این اتفاق برای سران استکبار می افتاد,

فصل گسترده ای در تبلیغات سیاسی می گشودند

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۸۹ ، ۰۲:۴۸
محمد رضایی