من و او

به یاد شهید والامقام محسن حاج رضایی و به احترام او...!!!

من و او

به یاد شهید والامقام محسن حاج رضایی و به احترام او...!!!

من و او

من و او
من و او یعنی ما...
من و او یعنی من که همیشه با او خواهم بود و او که همیشه با من خواهد بود!
من و او یعنی یک زندگی دنیایی و فرا دنیایی!!!
او برای من کسی هست جز محسن...

نویسندگان

۲ مطلب در اسفند ۱۳۸۹ ثبت شده است

توجه !                                                                         توجه !

سفر به کربلا !!!        مرکز عشق !!!         شش گوشه !!!      ایران !!!

تا حالا شده حس کنی دلت خیلی خیلی گرفته ؟ شده ؟

شنیدین که میگن هرکی دلش گرفته یه سفر بره به کربلا ( بین الحرمین )

منم هر سال این موقع ها که میشد خودم را آماده میکردم برا سفر به کربلا !!!

اما امسال...

نمیدونم چرا ، اما چند روزه که چشمام بارونیه ! غم عجیبی دلم را گرفته

قلبم سیاه سیاه شده !!!

اما امسال نمیدونم چه گناه بزرگی مرتکب شدم که دعوت نشدم .... نخواستنم

اما یادش بخیر...

عجب شورو حالی داشتیم که می خواستیم بریم، با بچه ها، رفقا

یادش بخیر...

عجب حال و هوایی داشت غروب توی طلائیه، سه راهی

اونجا بود که فهمیدم تو این دنیا فقط 2 تا آرزو دارم، فقط و فقط دوتا.... شهادت و بهشت

آره همونجا که همت بی سر شد و عشق خودش را نشون داد

آره همونجا که باکری پر پر شد و عاشق خودش را نشون داد

یادش بخیر...

گریه ها و دعاهایی که مادرهای شهدا میکردن و ساعت ها با بچه هاشون حرف میزدن

یادش بخیر...

همونجا که خاکش را به یاد تربت کربلا میبردن ؛ آره به خدا حق داشتن

یادش بخیر

حسینیه حاج همت، نمازو دعاو سینه زنی تو این حسینیه چه حال و هوای عجیبی داشت

یادش بخیر...

یه اروند میرفتیم که همه جاش بوی آقا محسن حاج رضایی را می داد

نمیدونم چرا اما لابه لای نی ها...

بی خیال دیگه نمیتونم بسه

اما نه بذار برات بگم  ( اذن دخول تشنگی)

یادش بخیر...

فکه، آره فکه

فکه برای پسرک یعنی پای برهنه،گرما،عطش،سینه زنی تا قتلگاه،ذکرحسین وفطمه،

تپه های ماهوری،شن وماسه،گردان حنطه و ....

امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم.آب را جیره بندی کرده ایم.

نان را جیره بندی کرده ایم.عطش همه را هلاک کرده.

همه را جز شهدا، که حالا کنارهم درانتهای کانال خوابیده اند.

دیگر شهدا تشنه نیستند.

فدای لب تشنه ات پسر فاطمه (س) !


۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۸۹ ، ۱۸:۵۹
محمد رضایی

پایان ماه روضه شده، غم گرفته ام هیئت تمام گشته و ماتم گرفته ام
بعد از دو ماه گرفت صداهای ذاکران تازه دلم شکسته شده، دم گرفته ام
بعد از دو ماه که در مطبت هستم ای طبیب از درد عشق گفتم و مرهم گرفته ام
مرهم برای درد دلم اشکِ روضه بود این گونه بوده، اشک دمادم گرفته ام
شبها چقدر گم شده ام بین کوچه ها وقتی سراغ هیئت و پرچم گرفته ام
از مادرت بپرس، نوکریم را قبول کرد؟ آیا برات کرب و بلا هم گرفته ام؟
افسوس می خورم که ز خیرات سفره ات از دست مهر مادرتان کم گرفته ام
دلتنگ می شوم به خدا بر محرّمت خرده مَگیریَم ز چه ماتم گرفته ام
ای روضه خوان ادامه بده اشک و آه را شعر وداع نه ... شور محرّم گرفته ام

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۸۹ ، ۱۹:۱۳
محمد رضایی