من و او

به یاد شهید والامقام محسن حاج رضایی و به احترام او...!!!

من و او

به یاد شهید والامقام محسن حاج رضایی و به احترام او...!!!

من و او

من و او
من و او یعنی ما...
من و او یعنی من که همیشه با او خواهم بود و او که همیشه با من خواهد بود!
من و او یعنی یک زندگی دنیایی و فرا دنیایی!!!
او برای من کسی هست جز محسن...

نویسندگان

۴ مطلب در تیر ۱۳۸۹ ثبت شده است

خدا امروز هم در دفتر عشق

موجه کرد گویا غیبتش را

*******

««آقا جان دعایم کن»»

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۸۹ ، ۱۹:۲۱
محمد رضایی
'گاهی گمان نمیکنی و میشود /

                                    گاهی نمیشود که نمیشود /

گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست /

                                        گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود /

گاهی گدای گدایی و بخت نیست /

                                       گاهی تمام شهر گدای تو میشود /

ای زمامدار زمان

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۸۹ ، ۰۰:۱۶
محمد رضایی

به خدا این دنیا عجب دنیای عجیب و نامردی

اگه می خوایی که همه چیز توی این دنیای فانی برات خوب باشه و

هیچ غم وغصه ای نداشته باشی

اگه می خوایی که اصلاً بی معرفتی نبینی و دلت نسوزه؛

و از نزدیکانت از پشت خنجر نخوری، فقط یک راه وجود داره :

همه چیزت خدا باشه!

عشقت! آرزوت! دوستت! برادرت! خواهرت! زندگیت! امیدت! و...


آخه تنها کسی که من تو این سالها شناختم که همه جوره پسرک را دوست داره،

فقط خدا بوده - خدا - خدا - خدا...

نه بی معرفتی، نه نامردی، نه فراموشی، نه کوچیک کردن، نه تهمت زدن، نه دل سوزوندن

هیچ کدوم تو ذات خدا نیست.اما بقیه مردم چرا !!!

خدا کسی هست که حتی اگه بزرگترین گناه و اشتباه را کرده باشی و متوجه شده باشی و به قول معروف توبه کرده باشی، واقعاً می بخشدت. واقعاً بهت فرصت میده.

نه اینکه مثل بعضی ها همیشه بخاطر اون اشتباه اذیتت کنه و بخواد اون اشتباه را به یادت بیاره. اما اونایی که توی این زندگی ادعای رفاقت و برادریشون میشه... ولش کن! بی خیال!

خدا کسی هست که حتی اگه دوستش نداشته باشی، دوست داره

( قربون مرام و معرفت خدا)

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۸۹ ، ۲۲:۰۳
محمد رضایی

ببخشید که تو این مدت نتونستم به روز بشم.

البته می دونم که با نبودنم همه خوشحال شدن و کسی دلش برا پسرک تنگ نشده!

اما من دلم برا همه تنگ شده. از ته ته دل میگم.

همونطور که قبلاً گفتم تو این مدت واقعاً وقت نمی کردم که بخوام بشینم پای کامپیوتر.

برا خودمم عجیب بود!

شاید باورتون نشه اما یه مدت شده که از خدا میخوام شبانه روز از 24 ساعت بیشتر بشه!!!

چون واقعاً وقت کم میارم.

بی خیال....

چه خبر از شماها؟؟؟ کجایین؟؟؟ بابا معرفت هم خوب چیزیه!!!

یه سراغی که از پسرک می گرفتین! عیب نداره!

پسرک عادت داره. به بی معرفتی، به تنهایی،تنهایی،تنهایی،تنهایی!!!

البته نباید از حق گذشت؛ چندتا از بچه ها واقعاً شرمندم کردن. از همه ممنون!!!

بازم به پسرک سر بزنید.... واقعاً خوشحال میشم...

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۸۹ ، ۲۲:۴۵
محمد رضایی