من و او

به یاد شهید والامقام محسن حاج رضایی و به احترام او...!!!

من و او

به یاد شهید والامقام محسن حاج رضایی و به احترام او...!!!

من و او

من و او
من و او یعنی ما...
من و او یعنی من که همیشه با او خواهم بود و او که همیشه با من خواهد بود!
من و او یعنی یک زندگی دنیایی و فرا دنیایی!!!
او برای من کسی هست جز محسن...

نویسندگان

۳۰۱ مطلب توسط «محمد رضایی» ثبت شده است

سال های سال شنیده بودم همه ی آدم ها گمشده ای دارند و تا دنیا دنیاست،آدم هایند و گمشده هایشان.

شنیده بودم آدم ها باید هجرت کنند تا گمشده هایشان را بیابند....

هجرت از خویش،هجرت به آسمان.... و آسمان درست همین جاست؛

اینجا که من ایستاده ام،اینجا که تو ایستاده ای،اینجا که فرشتگان ایستاده اند....

درست در همین امتدادی که می رسد به نیستان،اینجا که خاک،حریر پَر فرشته و آفتاب است.

آری.... به تمامت خویش هجرت کردم و سفر، آغاز بود....

سفر، رسیدن.... سفر، شتاب گرفتن در آغوش گرم خدا....

به اینجا که رسیدم خاک دیگر خاک نبود؛ خاک، رسیدن به اوج بود،

خاک، شیفتگی بود، خاک، دچار شدن در لحظه های آبی عشق بود....

بوی تو می آید... بوی فرشته، من گذشته بودم از باران.... در

سرزمینی پر از یاد تو....

*******************************************************************

پ. ن. 1. اینجا اروند.... فقط همین!

پ. ن . 2. اینجا یادمان عملیاتی والفجر هشت.... فقط همین!

پ. ن. 3.به یاد او.... فقط همین!‍


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۱ ، ۲۰:۵۷
محمد رضایی

      شب در چشمانش است                           به سیاهی چشمانش نگاه کن

      روز در چشمانش است                          به سفیدی چشمانش نگاه کن      

                                  شب و روز در چشمانش است

      به چشم هایش نگاه کن                                   وای چشم اگر فرو بندد

                                 شهری در ظلمت فرو خواهد رفت


عادت شده. عادتی عجیب و غریب. عادتی بدون خستگی و تکراری بودن!!!

مثل اینکه عادت شده برایم در وقت تنهایی و در ساعات شلوغی و آشفتگی شهر و در ازدهام نگاه ها خودم را به جایی برسانم و به نگاهی پر از حرف بسپارم.

نگاهی که سال هاست با من حرف می زند.اما یادم نمی آید از کی و کجا و چطور شروع شد!!!

نمی دانم آنگاه که عکس حجله می انداخت چه مدت بود که چشمانش رنگ خواب ندیده بود و حرفی نزده بوده و همه را جمع کرده در چشمانش برای من و تو. چشمانی که سال هاست درگیرم کرده!!!

الان که مطمئنم با خیلی ها حرف ها می زند. حرف زدنی که با زبان نیست! با چشم است!

من مست نگاه اویم! حرف هایی که برای شنیدنشان گوش نمی خواهد،عشق و فهم و دل می خواهد!!!

سال هاست که وقتی از همه چی و همه جا و همه کس خسته می شوم؛ وقتی دلم پر می شود از آدم های خالی این دنیا؛ وقتی تاب و تب تحمل مشکلات و غم ها و غصه ها را ندارم، خودش می شود فرمانده پاهای من و می کشاندم به جمع دوستانش!!!

عجب میزبانانی هستند!

هنوز یک قدم بیشتر در مهمانی آن ها نذاشته ام که انگار دیگر نه در این دنیایم و نه چیزی از دنیا به خاطر دارم.

انگار عادتم شده و عادش هست که وقتی به سوی خود دعوتم میکند باید برایش بارانی شوم تا آرام و سبکم کند.

نمی دانم چرا؟‍!

اما رسمش این است که اول با شرمندگی و سرپایین باید مهمانش شوم، اما موقع رهایی با هزاران امید رهایم می کند!!!!

نمی دانم چرا؟!

هر بار خودش را به من معرفی می کند!!!

باز می شود فرمانده چشمانم و آن ها را می دوزد به :

حالا دیگر حتی دلم راضی نمی شود که فاتحه ای بخوانم! مدت هاست مطمئن شده ام که زنده است!!!

این اطمینان فقط یک حرف نیست. این یک حس مطمئن است!!!

سال هاست که آرزوهایم را با او تقسیم می کنم! مطمئنم که برایم آرزوها دارد.

هنوز روزها و شب های زیادی نگذشته و فراموش نکرده ام زمانی را که خدا برایم امتحانی سخت مقدر کرده بود

امتحانی که خیلی ها به گفته خودشان امیدی به سربلندی و گذر من از آن نداشتند!!!!

اما او بود که شبی سر به رویاهای من زد و دلی پر از امید به من هدیه داد!!!

هنوز یادم نرفته که در آن شب فراموش نشدنی با چشمان و دل خود دیدم که جایگاهش از رفیقانش بالاتر است و همچون طلا برق می زند!!!

چه لحظات سختی را آن سال و سال ها با او گذراندم که با هیچ کس نمی توانستم بگذرانم.

خوب میدانم که او برای همه است؛ ولی حسی کودکانه و غرور انگیز او را فقط برای خودم می خواهد.

هر سال ماه بهمن لحظات بر من ساعت ها می گذرند تا برسند به ....

و می رسد روزی که در آن دل سوخته ی بیت الاحزان بی بی فاطمه زهرا (س) در آن روز در عملیات والفجر هشت در منطقه عملیاتی فاو با ذکر یا فاطمه زهرا و با پهلویی همچون مادر...

این تنها برگی است از دفتر خاطرات من و او


به بهانه آقا محسن با احترامی تمام قد



۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۱ ، ۰۴:۳۰
محمد رضایی

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۱ ، ۰۷:۲۲
محمد رضایی

چنان به سختی ایام می فشارم پا                     
                                          که چرخ را رود عجب,بانگ واعجبا

  سر نیاز به دو نان نیارم,ارشکنم,
                                         برای رزق به دندان خویشتن خارا

برو رفیق که تسلیم آب ونان نشوند
                                            روندگان حقیقت ,گرسنگان چوما

مراکه قطره آبی است بهرعطش
                                          چرابه دوش کشم بارمنت دریا؟

برآستانه خلقم ,برای خدمت خلق
                                       نه بهرپاره نان,چون سگان درب سرا

چومرگ می رسد ازپی فقیر یاکه غنی
                                        چوعمر می شودآخر,چه پادشه چه گدا

هزار مرتبه یغما وداع دنیا گفت
                                       ولی نمی رود ازروی ,خیره سردنیا!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۱ ، ۰۶:۲۱
محمد رضایی

شهید هادی رضایی

ای شهید، ای آنکه بر کرانه ی ازلی و ابدی وجود برنشسته ای!
دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش...

"سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی"


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۱ ، ۰۶:۲۵
محمد رضایی
 مرجعیت به کنار...

                                                                              اجتهاد به کنار...
 
                                                                               اخلاق به کنار...
                                                                                                                                                            عرفان به کنار...


چهل سال پیش نوحه ای شنیدم که هنوز جگرم را سوزانده ،امشب بر خلاف رویه ام می خواهم روضه بخوانم!!همان سه بندی که جگرم را سوزاند:

در وسط کوچه تو را می زدند...
کاش به جای تو مرا می زدند...

وای من و وای من و وای من...


/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/

آیت‌الله مجتبی تهرانی؛ مسجد جامع بازار 23 رمضان 1391
اذا مات العالم ثلم فی الاسلام ثلمة لایسدها شیء

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۱ ، ۰۵:۵۳
محمد رضایی
عدالت...!!! عدالت چیست؟

همه دم از عدالت می زنند. آیا در جامعه ما عدالت هست؟ عدالت به معنای واقعی.

در جامعه بزرگ و کلی که کشور ما باشد کاری به آن ندارم!!!

در شهر خودمان چی؟! در محلات کوچکمان چی؟!

به نظر شما در شهر ما عدالت وجود دارد؟

به نظر شما مردم و مسئولین در محلات عدالت واقعی را رعایت می کنند یا فقط شعار می دهند؟

آیا مسئولین ما با عدالت به شهروندان محلاتی نگاه می کنند؟

آیا مردم عادی همدیگر را با یک چشم نگاه میکنند؟

آیا وقتی کسی به پست و مقام و مرتبه ای می رسد همچون گذشته به دیگران نگاه می کند و با آن ها رفتار می کند؟

جواب همه این سوال ها منفی می باشد!!!

همه فقط دم از عدالت می زنند. عدالت علی گونه که جای خود دارد.

اما چرا؟ واقعاً چرا؟

در شهر ما رسم بر این است که وقتی به مقام و مرتبه ای می رسی چه مردم انتخابت کرده باشند،چه خود لیاقتش را داشته باشی و چه با داشتن بند پ به آن رسیده باشی دیگر همچون گذشته نیستی.

رسم بر این است که هر مسئولی به قول معروف یک سری دور قاب چین دارد که فقط آن ها می بیند!

هر پست و مقام و موقعیت و پولی هم که باشد کاری به حق و انصاف و چیزهای دیگر ندارد...

فقط فقط دوستان و آشنایان!

در شهر ما رسم بر این است هر کس به جایگاهی می رسد یک سری از افراد هم به جایگاهی می رسند!!!

حرف فقط حرف آن هاست و نظر فقط نظر آن ها. اصلاً همه چیز برای آن هاست!

کس دیگر هم اگر حرفی بزند، گر تعریف و تمجید باشد خوششان می آید!!!

کس دیگر هم اگر حرفی بزند، گر انتقاد یا مخالفتی باشد می شود خائن و منافق و بد!!!

وای به حال آن کس که با حق خوری و بی عدالتی یا با آبرو ریزی مخالفتی کند؛آنقدر آزار و اذییتش می کنند که از گفته و کردار خود پشیمان شود!

در شهر ما رسم بر این است که همه چیز برای کسانی هست که بند پ را داشته باشند!!!

در شهر ما همه چیز و همه چیز فقط و فقط برای کسانی که به کس یا کسانی وصل باشند؛

از نماینده شهر گرفته تا مسئول کوچکترین بخش و اداره!!!

آیا این نیست گفته مرد عدالت،آقا مرتضی علی(ع) : در حکومت همه مردم را یکسان بدانید.

حکومت...!!!

در شهر ما به حکومت رسیدن هنر می خواهد!!!

واقعاً در شهر ما یک سری افراد هنرمندان قابلی هستند و حکومت خوبی دارند!!!

*******************************************************************

پ . ن .1.لازم به ذکر هست مطالب این پست برای همه افراد و همشهریان محترم نیست.

به گفته یکی از عزیزان : (قید همه که صدق نمی کنه ... حتما !)

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۱ ، ۰۷:۴۵
محمد رضایی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۱ ، ۰۹:۰۵
محمد رضایی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۱ ، ۰۷:۵۱
محمد رضایی

          شب یلدا قدم آهسته بردار

               کمی هم احترام ما نگهدار

                     تو می بینی ربابم غصه دار است

                            بنی هاشم هنوزم داغدار است

                                  صدای العطش در گوش مانده

                                        بدن ها بی کفن هرگوشه مانده

                                              شب یلدا تو هم چله نشین باش

                                                         سیه پوش غم سالار دین باش

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۱ ، ۰۶:۴۷
محمد رضایی