
میهمان سالار شهیدان اباعبدالله الحسین علیه السلام
سحرگاه روز بعد، تیری به پهلویش نشست و طلبه شهید «محسن حاج رضایی» را برای همیشه میهمان سالار شهیدان حضرت اباعبدالله علیه السلام کرد.(192)
راوی: احمدیار محمدی
************************************************************
پ . ن . 1. 192.با یاران سپیده، محمد خامه یار، لشکر 17 علی بن ابی طالب(ع)، تابستان 1375.ص39
پ . ن . 2. یکی از کتاب هایی که نام آقا محسن در آن زنده هست همچون خودش
در این مراسم یادبود که به مناسبت سالروز عملیات والفجر هشت و در شام شهادت طلبه شهید محسن حاج رضایی در مسجد القائم(عج) محلات برگزار شد همرزمان شهید حاج رضایی به صورت جمعی به بیان خاطراتی از همراهی شهید حاج رضایی پرداختند.
طلبه شهید محسن حاج رضایی از عرفای به نام محلات در دوران دفاع مقدس بود که ارتباط با خدا و نحوه حضور و سخنان وی در دوران دفاع مقدس زبانزد همه رزمندگان بوده و است.
در این مراسم حجت الاسلام نیکویی، حجت الاسلام براتی نیا و آقای صالحی از همرزمان وی در عملیات های مختلف و همچنین عملیات والفجر هشت به بیان خاطراتی از وی پرداختند.
لازم به ذکر است شهید محسن حاج رضایی در عملیات والفجر هشت و در 23 بهمن در نزدیکی کارخانه نمک شهر فاو به درجه رفیع شهادت نائل آمد همچنین شهرستان محلات در این عملیات 16 شهید تقدیم نظام مقدس جمهوری اسلامی کرده است.
در پایان این مراسم مناجات شعبانیه که از مناجات های مورد توجه اکثر شهدای محلات به خصوص شهید حاج رضایی بود به همت هیئت مناجات شعبانیه شهرستان محلات و با نوای مداح اهل بیت حاج حسین سازور قرائت شد.
عکس های مراسم (به زودی کلیپی هم از مراسم برای بازدید قرار خواهم داد)
امشب بین ساعت 12 تا 1 بامداد (23 بهمن سال 64)
عملیات والفجر هشت (فاو)
رمز عملیات : یا فاطمة الزهرا (سلام الله علیها)
محسن حاج رضایی در 50 متری کارخانه نمک رفت و همه را درگیر خودش کرد!
کاش شما هم مثل بقیه بچه ها به شانه خاکی آن طرف جاده می رفتی آقا محسن....
همه رفتند آن طرف جزشما و محمد و علی؛ و هر سه تیر خوردید...(پهلو و صورت و بازو)
بچه ها به آرپیجی هایت احتیاج دارند....
نه؛ بچه ها به وجود خودت احتیاج دارند محسن ....
امروز یکی از همرزمان شما در گلزار شهدا می گفت همه گردان حاضر بودند که شهید شوند اما محسن بماند....
چرا دوستان و عاشقانت را تنها گذاشتی؟؟؟
چه شد که شدی محسن؟!!!
چه شد که دعاها و مناجات های حضرت امیر شما هنوز در گوش خیلی ها هست؟!!!
چرا هیچ کس نفهمید از یک ساعت و نیم تا نماز صبح مانده تا اذان صبح شما کجا میرفتی؟!!!
هنوز برای همه سوال است که چگونه از زمان عملیات ها خبردار می شدی؟!!!
راز دست به پهلو گرفتنت را موقع وای مادرم گفتن هایت موقع روضه مادر همه دگر می دانند!!!
چه میدیدی در موقع نماز شب هایت و قنوت هایت؟؟؟
همه می گویند محسن یک عارف به تمام معنا بود.
چه بود و هست راز خنده هایت و نگاه هایت؟؟؟
*********************************************************************
پ . ن . 1. حالی برایم در حال حاضر نمانده که حال خودم را بفهمم و بدانم چرا....
پ . ن . 2. این عکس نشانه ها دارد و حرف ها....(پیکر آقا محسن در بیت شهدای محلات)
پ . ن . 3. به یاد تمام بچه ها و شهدای والفجرهشت...بخصوص شهید محمد ترک
پ . ن . 4. دوست داشتن شما برای من غیر قابل باور است به خدا
مجنون تو کوه را زصحرا نشناخت دیوانه عشق تو سر از پا نشناخت
هرکس به تو ره یافت ز خود گم گردید آنکس که ترا شناخت خود را شناخت
پ . ن .2.سالگرد شهادت شهید والامقام غلامرضا بهلولبندی
جوان ترین شهید محلات یکشنبه شب 13/11/92مراسم خاطره گویی و پرده خوانی
مسجد حضرت ابوالفضل(ع) از نماز مغرب و عشاء
پ . ن .3. یک بلیط؛باز یک حال عجیب؛پر شده از رنگ حرم؛رنگ یک اذن ورود؛ رنگ یک گنبد زرد
برادر! خوا هر ! ما بدهکاریم! پدر! مادر! همسر! فرزند! ما بدهکاریم. دوست! رفیق! آشنا! ما بدهکاریم. آقای مهندس! آقای دکتر! ما بدهکاریم. آقای معلم! استاد! کارگر! ما بدهکاریم. آقای وکیل! وزیر! نماینده! آقای رییس! ما بدهکاریم! ما به آن روزها و شبها بدهکاریم. ما به آن مادر و پدر که با اشک و گریه، فرزندشان را روانه جبهه کردند، بدهکاریم. به آن خانمی که بغضش را در گلو خفه کرد تا سد راه شوهرش نشود، به آن نوزاد سه ماهه که حسرت گفتن کلمه «بابا» را تا همیشه بر دل خواهد داشت، بدهکاریم. به مظلومیت آن شهیدی که دلش برای تنها دخترش تنگ میشد، اما فرصت بازگشت به خانه را نداشت، بدهکاریم. به بزرگی و غرور آن امیر ارتش که به او گفتند دخترت روی تخت بیمارستان منتظر دیدن توست، برگرد، اما او بخاطر صدها جوان هم سن و سال دخترش حاضر به ترک جبهه نشد و تنها زمانی به خانه برگشت، که جسد دخترش را دفن کرده بودند!... ما بدهکاریم. ما به اندازه قطرات اشک مادران و همسران ، به اندازه قطرات خون به ناحق ریخته ، بدهکاریم. به مظلومیت، معصومیت دختران و پسران بابا ندیده ، به گریههای شبانگاه همسران شوهر از دست داده ، بدهکاریم. به بزرگی پیرمردی که کمر خم نکرد و بر جنازه تنها فرزندش نماز خواند، بدهکاریم. ما به نام هزاران هزار شهید ، جانباز، اسیر، به هزاران هزار خانواده ، هزاران هزار پدر و مادر، هزاران هزار کوچه که نام شهید را بر آن گذاشتهاند ، بدهکاریم. ما به امام (ره) ...
ما به ایران، به اسلام بدهکاریم.....
حال خود دانید!!
"همیشه به یاد شهدا باشیم "
دکتر معالج به ایشان عرض می کنند که طبق آزمایشها و عکس برداری ها، باید حتماً عمل جراحی روی حضرتعالی صورت گیرد.
آیت_الله_خوانساری(ره) می فرمایند: مانعی ندارد، عمل جراحی را هر وقت خواستید شروع کنید. ولی قبل از آن به من خبر دهید که با تلاوت قرآن و توجه به آن، مشکل بی هوش کردن شما هم حل می شود.
دکتر جراح پذیرفت و لحظاتی بعد عرض کرد: ما آماده هستیم که دست به کار
شویم.آیت الله خوانساری فرمودند: هر وقت من شروع به خواندن کردم شما هم
شروع کنید، دکتر می گوید: تا ایشان شروع به خواندن سوره انعام کردند چاقوی
جراحی را روی شکم ایشان گذاشته و دست به کار شدیم، و چنان ایشان بی حرکت
بودند، گویا در حال بی هوشی کامل هستند، بعد از پاره کردن و دوختن و اتمام
کار، عرض شد که حضرت_آقا ، کار ما تمام شد ایشان قرآن را بستند و فرمودند: صدق الله العلی العظیم.
عرض کردم: آقا دردتان نیامد؟!
فرمودند: مشغول قرآن بودم نفهمیدم.