من و او

به یاد شهید والامقام محسن حاج رضایی و به احترام او...!!!

من و او

به یاد شهید والامقام محسن حاج رضایی و به احترام او...!!!

من و او

من و او
من و او یعنی ما...
من و او یعنی من که همیشه با او خواهم بود و او که همیشه با من خواهد بود!
من و او یعنی یک زندگی دنیایی و فرا دنیایی!!!
او برای من کسی هست جز محسن...

نویسندگان

نهضت درخواست ارائه رساله توسط مقام معظم رهبری


www.resaleh.org

محضر رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای

با توجه به افزایش مقلدین حضرتعالی و نیاز روز افزون به دسترسی به فتاوای حضرتعالی خواهشمندیم با تدوین رساله جهت سهولت در کار مقلدین و پاسخگویی روحانیون و ائمه جماعات موافقت فرمایید.

اینجانب از حضرتعالی تقاضامندم جهت دسترسی آسان مقلدین به فتاوای حضرتعالی با تدوین رساله موافقت فرمایید.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۸۹ ، ۱۷:۴۶
محمد رضایی
پروفسور محمد جمشیدی مدیر برنامه های داخلی ایستگاه فضایی ناسا

فیروز نادری مدیر برنامه اجرایی سیاره مریخ در ایستگاه فضایی ناسا

حمید برنجی عضو پژوهشگران ایستگاه فضایی ناسا

قاسم اسرار عضو هیئت مدیره ایستگاه فضایی ناسا !!

کاظم امیدوار عضو پژوهشگران ایستگاه فضایی ناسا

محمد جمشیدی مدیر کنترل تکنیک ایستگاه فضایی ناسا

رضا غفاریان مهندس لابراتوار نیرو محرکه جت ایستگاه فضایی ناسا

پروفسور پرویز معین رئیس موسسه مرکزی تحقیقاتی دانشگاه ناسا در آمریکا

پروفسور صمد حیاتی عضو هیئت مدیره ایستگاه فضایی ناسا

عبد الحمید کریمی در رابطه با ساخت موشک های فضایی در ناسا فعالیت دارند

خانم دکتر مقدم در آزمایشگاه پیشرانش جت در ناسا بر روی رادارها کار میکند

حدود 70 الی 80 ایرانی در ناسا فعالیت دارند

طبق اخرین اماری که گرفته شده و در روزنامه space چاپ شده, 43 درصد ناسا از پژوهشگران

ایرانی می باشد

به این مساله افتخار کنیم یا به خاطر از دست دادن این همه استعداد تاسف بخوریم؟


۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۸۹ ، ۰۱:۵۶
محمد رضایی

یکروز وقتى کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود: "دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ١٠ در سالن اجتماعات برگزار مى‌شود دعوت مى‌کنیم" . در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند امّا پس از مدتى، کنجکاو مى‌شدند که بدانند کسى که مانع پیشرفت آن‌ها در اداره مى‌شده که بوده است. این کنجکاوى، تقریباً تمام کارمندان را ساعت١٠ به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد مى‌شد هیجان هم بالا مى‌رفت. همه پیش خود فکر مى‌کردند: "این فرد چه کسى بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد!"  کارمندان در صفى قرار گرفتند و یکى یکى نزدیک تابوت مى‌رفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مى‌کردند ناگهان خشکشان مى‌زد و زبانشان بند مى‌آمد. آینه‌اى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مى‌کرد، تصویر خود را مى‌دید. نوشته‌اى نیز بدین مضمون در کنار آینه بود"تنها یک نفر وجود دارد که مى‌تواند مانع رشد شما شود و او هم کسى نیست جزء خود شما. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید زندگى‌تان را متحوّل کنید. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید بر روى شادى‌ها، تصورات و موفقیت‌هایتان اثر گذار باشید. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید به خودتان کمک کنید".

زندگى شما وقتى که رئیستان، دوستانتان، والدین‌نتان، شریک زندگى‌تان یا محل کارتان تغییر مى‌کند، دستخوش تغییر نمى‌شود. زندگى شما تنها فقط وقتى تغییر مى‌کند که شما تغییر کنید، باورهاى محدود کننده خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسى هستید که مسئول زندگى خودتان مى‌باشید. مهم‌ترین رابطه‌اى که در زندگى مى‌توانید داشته باشید، رابطه با خودتان است. خودتان را امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از مشکلات، غیرممکن‌ها و چیزهاى از دست داده نهراسید. خودتان و واقعیت‌هاى زندگى خودتان را بسازید
۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۸۹ ، ۲۱:۱۱
محمد رضایی
خدایا کفر نمی‌گویم .. پریشانم ...

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.

خداوندا

اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی

لباس فقر پوشی

غرورت را برای ‌تکه نانی

‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌

و شب آهسته و خسته

تهی‌ دست و زبان بسته

به سوی ‌خانه باز آیی

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا

اگر در روز گرما خیز تابستان

تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی

لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری

و قدری آن طرف‌تر

عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌

و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا

اگر روزی‌ بشر گردی‌

ز حال بندگانت با خبر گردی‌

پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.

خداوندا تو مسئولی.

خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن

در این دنیا چه دشوار است،

چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است… 

                                                                          
دکتر علی شریعتی
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۸۹ ، ۱۸:۵۹
محمد رضایی

من رقصیدن دختران هندی را بیشتر از نماز خواندن پدر و مادرم دوست میدارم؛

زیرا آنان با عشق می رقصند و این ها از روی عادت می خوانند


دکتر علی شریعتی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۸۹ ، ۰۱:۳۹
محمد رضایی
در دنیای وبلاگهای رنگارنگ که یکی عاشقونه می نویسه و یکی عارفونه  یکی سیاسی و یکی فرهنگی و مذهبی، همه وبلاگ نویسها دوست دارند مطلبی که می نویسند مورد پسند خواننده واقع بشه و برایش کامنت بذارند که :«آفرین صد آفرین! چه مطلب جالب و زیبایی بود، استفاده کردیم.» همه جور آدم به وبلاگ من سر می زنند: زن، مرد، دختر، پسر . . .ولی من خیلی خیلی دوست دارم یکبار هم که شده او به وبلاگم سر بزند. او که قلبم برایش به تپش می افتد. او که نگاه قشنگش دل هر جوانی را می رباید. آی خدا، چی می شد اگه فقط یکبار او به من سر می زد، فقط یکبار. از خودم می پرسم اگر روزی او به وبلاگم سر بزند از کدام مطلب بیشتر خوشش می آید.آن مطلبی که علمی تر است؟ نه گمان نکنم چرا که او خودش آخر این حرفهاست آن مطلبی که عاشقانه تر است؟ بعید می دانم.شاید آن مطلبی که میزان اخلاصش هنگام نوشتن بیشتر باشد؟  . . . شاید.می گویند: «وقتی ابراهیم (علیه السلام) را در آتش انداخته بودند، یک پرنده مدام دهان کوچکش را پر از آب می کرد و بر روی آتش می ریخت تا اینکه آتش کمی سردتر شود. ابراهیم (علیه السلام) به او گفت: ای پرنده! این آب دهان تو چه ارزشی دارد در مقابل این همه آتش؟ پرنده کوچک گفت: من فقط بدین وسیله می توانم عقیده و علاقه و ایمانم را به شما ابراز کنم.»  آقاجان، عزیز دل زهرا (سلام الله علیها)، نمی دانم اگر در این دنیای پر هیاهوی وبلاگها گذرت به وبلاگ من افتاد آیا از آن خرسند می شوی یا نه؟ از کدام مطلبم بیشتر خوشت می آید؟ کدام را بیشتر می پسندی؟ آقای من، شرمنده ام اگر در راه تو قدم و قلم نزدم. می دانم تمام این مطالب در مقابل آن همه آتش گناه من ارزشی ندارد. اما تو بدان من فقط با این وسیله می خواهم عقیده و علاقه و ایمانم را به شما ابراز کنم. و من باز با خدای خود نجوا می کنم که  آی خدای من، چی می شد اگه فقط یکبار او به من سر می زد، فقط یکبار?البته ایشان همیشه و همه جا ناظر بر ما و اعمالمان هستند.

ای خدا...

ای کاش...

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۸۹ ، ۰۱:۴۱
محمد رضایی

سلام بر آنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم

قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم

به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم

سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نمانند تا بمیرند


هفته دفاع مقدس گرامی باد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۸۹ ، ۰۱:۲۵
محمد رضایی

هر جا ناتوان دیدی توان باش

 

به سود مردم خامش زبان باش

 

ستمکش را اگر دیدی بر آشوب

 

ستمگر را چو مشتی بر دهان باش

 

چو افتد بر جبین از خط پیری

 

مکن افسردگی در دل جوان باش

 

زمانی در هوای خویش بودی

 

یه عمری در هوای این و آن باش

                                    «« داریوش»»

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۸۹ ، ۱۷:۵۲
محمد رضایی

یک عده نشان بی نشان را بردند
یک عده نشان این و آن را بردند

آن روز که دلباخته خاک شدیم
این چند پرنده آسمان را بردند

*********************************

یا در گره پیچ و خم گیسو بود
یا در گرو اشارت ابرو بود

هو یی که در اول هویزه دیدم
در آخر لااله الا هو بود

**************************************

ناخواسته به روی سیاهم نگاه کن!
یک بار هم به خاطر من اشتباه کن!

جانا! مگر شکستن دلها گناه نیست
قربان دل شکستن تو - پس - گناه کن!

با یک نگاه می کشی و زنده میکنی
مابین مرگ و زندگی ام ، یک نگاه کن!

حتی دروغکی شده از عاشقی بگو
امشب مرا برای همیشه سیاه کن!

کشتی مرا، ولی مرو از پیش کشته ات
تابوت بی قرار مرا سر به راه کن!

***************************************

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۸۹ ، ۱۷:۵۳
محمد رضایی

در این بازار نامردی به دنبال چه می گردی؟

نمی یابی نشان هرگز تو از عشق و جوانمردی برو بگذر از این بازار

از این مستی و طنازی اگر چون کوه هم باشی در این دنیا تو می بازی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۸۹ ، ۲۱:۱۹
محمد رضایی