من و او

به یاد شهید والامقام محسن حاج رضایی و به احترام او...!!!

من و او

به یاد شهید والامقام محسن حاج رضایی و به احترام او...!!!

من و او

من و او
من و او یعنی ما...
من و او یعنی من که همیشه با او خواهم بود و او که همیشه با من خواهد بود!
من و او یعنی یک زندگی دنیایی و فرا دنیایی!!!
او برای من کسی هست جز محسن...

نویسندگان

قصه ای که با دل من بازی کرد

چهارشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۸۸، ۰۷:۲۷ ق.ظ
سلام . حوصله ی قصه داری؟اگه دوست داشتی بزن تو وبت .
یکی بود یکی نبود . همین حوالی که هیشگی نبود یکی بود که همیشه بود . ولی یه عده فکر می کردن که گاهی هست و گاهی نیست . و لی بود . تو همین خیال بود و نبود یکی پیدا شد که هم بود و هم نبود . با خودش یه کیف داشت که تو کیف یه چیزایی بود . یه چیزایی نبود .
اون چیزایی که بود برای همه بود . اون چیزایی که نبود برای یه عده بود .
سرتو درد نیارم . آدم قصه ما گاهی بود و گاهی نبود . تو زندگیش هم براش همدم بود و هم نبود . پیش یه سری عزیز بود پیش یه سری نبود . گاهی اوقات خوب بود و گاهی نبود .
گاهی تو پاش درد بود و گاهی نبود .گاهی تو سرش درد بود و گاهی نبود .گاهی دورش شلوغ بود و گاهی نبود .
ای بابا این قصه شد همش بود و نبود .حالا بریم آخر قصه ...
... یه روز اومد که اون مرد دیگه نبود ....
حالا امروز دورش شلوغ بود .... اما چه سود ...
دیگه اون نبود که بیبنه این همه بود و نبود ...
( ببخشید سرتو درد آورم)
یا علی

آدرس آرزوی من : التماس دعا

گلزار شهدای محلات *

قطعه شهدای فتح المبین *

ردیف بالا *

 قبر شهید بزرگوار محسن حاج رضایی *

زیر پاهای آن عشق فراموش نشدنی پسرک!!!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۱۲/۱۲
محمد رضایی

نظرات  (۳)

۱۲ اسفند ۸۸ ، ۰۴:۰۶ نرم افزار فارسی ارسال ایمیل گروهی
اولین نرم افزار رایگان ارسال ایمیل گروهی . اگر می خواهید وبلاگ و یا سایت خود را برای همه به نمایش قرار دهید و تبلیغات سالمی در سرتاسر اینترنت و میان کاربران فارسی زبان داشته باشید ، نرم افزار فارسی ارسال ایمیل گروهی را به شما پیشنهاد می کنیم . (برای کسب اطلاعات بیشتر به آدرس موجود مراجعه کنید ) محصولی از تیم برنامه نویسی نوآوران
سلام من می توانم شما را لینک کنم
سلام . قصه قبل منو که جا بجا نوشتی . نمی دونستم اینقدر شهید حاج رضایی رو دوست داری . خوش به حالت که رفیق شهدایی .
قصه این دفعه ...
یکی بود یکی نبود . همین دور و بر یه پهلوونی بود که همه به اسم اکبر با مرام می شناختنش . این اکبر با مرام یه خصلتی داشت و اون هم این بود که هیچ رقمه دید و بازدید از مریضا فراموشش نمی شد .
تا اینکه زد و خودش افتاد تو بستر بیماری . مریضیش به حدی بد بود که همه ازش قطع امید کردن .تحملش سخت شده بود . سرفه های نصفه شبش . درد تو سرش . درد کمرش . فریادای نیمه شبش .
کاری کرده بود که داستانش شده بود ورد زبون محل . همه می گفتن اکبر با مرام زده به سیم آخر و حسابی قاطی کرده .
خلاصه برات بگم که این بیماری از کجا شروع شد . وقتی روزای خوش زندگی داشت سپری میشد همه چیز داشت به خوبی می گذشت که یهو یه دیو بی سر و پا زد به روستا . تو این روستا جوونا نتونستن طاقت بیارن . چه برسه به اکبر با مرام . زد به جاده و راهی شد به سمت خونه آقا دیوه .قصد قربت کرد تا اونو از پا نشونه به خونه بر نگرده . بعد کلی درگیری و کلنجار رفتن با اون دیو بی سر و پا اکبر با مرام با کلی جراحت تونست از میدون رزم پیروز بیرون بیاد . اما این اکبر دیگه اون اکبر نبود . صدای سرفه هاش تموم ده رو پر کرده بود . ده بالا شبا از صدای سرفه های اون پهلوون خواب نداشتن . بچه های ده پایین هم از دیدن سر و روی تاول زده ی اون می ترسیدن . جوری شده بود که عیادت از پهلوون اکبر از یاد همه رفت . اونایی که موندن فقط خانم باجی بود و گلاب خاتون (دختر پهلوون) کار پهلوون ما رسیده به لگن گذاشتن و مراقبت های بچه گونه . آخه نمی دونستن که شنیدن سرفه پدری که شب و روز برای دیگرون مبارزه کرد و حالا هیچ کس به عیادتش نمی یاد چقدر سخته . نمی دونستن لگن گذاشتن برای پدری که کلی هیبت و قدرت داشت چقدر سخته . خدا می دونه پهلوون اکبر چی کشید .
تا اینکه یه روز صدای جیغ و فریاد از خونش بیرون زد . همه هراسون دویدن سمت خونه پهلوون . دیدن ای داد بیداد. پهلوون برای همیشه از بینشون رفت . اون وقت بود که همه اومدن برای بردنش . چشای گلاب خاتون خیس اشک بود . خانم باجی تاب موندن نداشت . حالا دیگه فقط پهلوون بود و پهلون . تک و تنها .
شما بگین . روزگار بد شده یا ما بی معرفت ؟
آدرس من :
قبر سردار رشید اسلام : شهید امین الله صفاری

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی